نوامبر 28, 2010
توسط sight
بدينوسيله درگذشت مادر گرامى آقاى دكتر محسن سازگارا را به ايشان و همه اقوام محترمشان تسليت عرض نموده و براى آنها آرزوى روزهاى روشن و فردايى بدون غم را در سايه مام ميهن از صميم دل مىنماييم.
همراهى آن همراه گرامى در مسير آزاديخواهانه ملت ايران همواره ستودنى است و اميدواريم ما را نيز در اين غم شريك بدانيد.
Posted in Uncategorized |
7 Comments »
نوامبر 27, 2010
توسط sight
ده روز مانده به شانزده آذر. روزى مهم خواهد بود و چنگ و دندان نشان دادنهاى حاكميت از هم اكنون خبر از اهميت روزى ميدهد كه با سه قطره خون نام دانشجو گرفت و با رشادت اين فرهيخته ترين قشر جامعه ماند در تاريخ مبارزات آزاديخواهانه ملت ايران.
دانشجويان به اعتبار جوياييشان، به اعتبار جوانيشان، به اعتبار فرهيختهگىشان و از همه مهمتر به اعتبار به روز بودنشان و آگاهى از اخبار و حوادث و وقايع، مهمترين بخش بدنه خيزش آزاديخواهانه و حق طلبانه مىباشند.
دانشجويان، نماد گسل دانش و بى دانشى مابين ملت روشن ايران و حكومت روشنى ستيز هستند.
آنها چراغهايى دارند چون عبداله مومني و حشمت الله طبرزدى و اسطوره هايى دارند چون مجيد توكلى.
تا شانزده تنها ده روز مانده است. بياييد تا در برنامه ريزى و متشكل شدن يك حركت پوياى ملى نقشى داشته باشيم. بياييد تا اگر خط نمىدهيم، لا اقل خطوط اعلامى آنها را ترويح كنيم. بياييد تا آگاهى رسانى كنيم و به هر كه مىشناسيم منتقل كنيم كه شانزده آذر، روز دانشجوى امسال، روزى ماندگار خواهد بود در حافظه تاريخ. ايمان دارم.
تا شانزده آذر تنها ده روز مانده است. روزى كه ايمان دارم خواب از سر حكومت ربوده است.
Posted in Uncategorized |
2 Comments »
نوامبر 26, 2010
توسط sight
حكايت سياهچالهاى ولايت فقيه را مىداند اين ملت چرا كه ديده است سرنوشت زهرا كاظمى را و شنيده است عاقبت اكبر محمدى را. شرح آنچه بر فرزندان آزاديخواه ايران مىرود در بند مهر ورزان ولايى را اين ملت مىداند چرا كه آنان كه باز آمده اند رنج را در چهره سوغات آورده اند و با ديدن صورتشان، باديدن چشمهاى بىتابشان و با شنيدن بغض صدايشان در پس همه اميد و صلابتى كه دارند، درد دوران محبس را از هزار بيانيه و نوشته، رسا تر بيان مىكنند. حكايت غريبى نيست عزيز، رخساره هنگامه و نسرين، هر آنچه گفتنى است را مىگويد.
عبداله عزيز، ياور هميشه مومن، دروغ گويى بىشرمانه سگان درگاه ضحاك زمان هم چيز جديدى نيست. نياز به توضيح هم ندارد. مگر نه اينكه تو و امثال تو در نه گفتن به همين دروغ گويىها امروز در بنديد؟
عبداله مومنى بزرگ و صبور و غيرتمند، به بد كسى نامه نوشتى. به حاكم همه اين حكمها نوشتى. به آمر همه اين ظلمها نامه نوشتى. مىدانم به او نوشتى تا ثبت در تاريخ شود. شد. مانند نام بلندت، بر بلند ترين جايگاه تاريخ ثبت شد شرح رشادتت و در حقيرترين چاه تاريخ هم ثبت گرديد اوضاع دوران گردون. اوضاع ظلمى كه در دوران سلطانى على خامنهاى بر رشيدترين فرزندان وطن رفت.
در خبر ها خواندم كه پس از انتشار نامه سرگشاده عبدالله مومنی، رییس شورای مرکزی و سخنگوی سازمان دانشآموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) خطاب به آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، که در آن به شرح شکنجههای دوران بازجویی پرداخته بود، غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور، به تکذیب این مسایل پرداخته بود. وی با اشاره به انتشار نامه چندی پیش عبدالله مومنی به رهبر جمهوری اسلامی پیرامون شکنجه های وارده در جریان بازجویی ها و بازداشت، و همچنین تسلیم شکایت نامه ای به دادستانی تهران در همین زمینه، مدعی شده بود که «هیچکدام از موارد ذکر شده توسط مومنی صحیح نیست و به فرض هم که گفته باشد آیا باور کردنی است؟» به دنبال سخنان محسنی اژهای، عبدالله مومنی، با انتشار نامهای، به ادعاهای دادستان کل کشور، پاسخ داد
Posted in Uncategorized |
2 Comments »
نوامبر 25, 2010
توسط sight
وقتي تاريخ بدين سادگى دستخوش تغيير مىشود، وقتى تاريخ معاصر را باژگونه تحويلمان مىدهند، وقتى بر گور لاجوردى زندانبان سفاك، به پهناى صورت اشك مىريزند و او را مهربان پدر مىخوانند، وقتى بر خمينى آنگونه سخن مىرانند كه اگر سالهاى زمام دارى او را نديده باشى، فكر مىكنى با روح خدا طرفى و وقتى على خامنهاى دوان دوان به قم مىرود تا بلكه مشروعيتى براى خود دست و پا كند و شايد در ميان زر و زور، بتواند پسرش را نيز به تاريخ تحميل كند و اين سفر شوم را قدير قم مىخوانند، در دل مىگويم چه دليلى دارد كه تاريخ هزار و چهار صد سال پيش جقيقت داشته باشد؟
قدير خم را هم مانند قدير فم مىدانم با اين تفاوت كه فرصت بيشترى داشته است براي تحريف.
Posted in Uncategorized |
4 Comments »
نوامبر 23, 2010
توسط sight
آن شاه كه به صد مهره نمىباخت، آن شاه كه در چادرهاى جشن 2500 ساله اش هزاران مسئول و مقام از دهها كشور نوشيدند و جام توافق بر هم زدند، آن شاه كه از دروازه هاى تمدن سخن مىراند و كارتر را در شب كريسمس پذيرا بود، آن شاه كه بر تخت خود جزيره ثبات را در منطقه ترسيم مىكرد، به هنگام خروج از ايران، بيست و سه ساعت در آسمان بود و اجازه فرود نمىيافت و سر انجام در سرزمين همسر سابقش فرودى كرد ناخواسته.
در عجبم اين حراميان حكومت، اين سيد لاكتاب و مليجك دربارش به كجا مىخواهند بگريزند فرداى خروش ملت.
گامبيا هم جوابشان كرده است. گامبيا؟
كاش درسى از تاريخ را بگويند بر گوش آن رهبر ديوانه هم بساطيان منقل و وافور كه عاقبت شومي در انتظار اوست.
Posted in Uncategorized |
4 Comments »
نوامبر 23, 2010
توسط sight
ضمن احترام به رجوع مديريت سايت بالاترين به آراى مخاطبين در بحث جنجالى نوع نقد اديان، اميدوارم اخلاق و مباني علم آمار نيز در نحوه نظر سنجي رعايت شود. متاسفانه به نظر مىرسد كه تعدد شركت در نظر سنجى توسط يك مخاطب مقدور است و اين روش منجر به حصول نادرست داده آمارى خواهد شد. چنانچه در طرح تروا نيز چنين نظر سنجي انجام گرديد و مطمئن نيستم كه نتيجه درست بوده باشد. منطق، اخلاق و علم آمار حكم مىكند كه هر كس بتواند يكبار نظر خود را اعلام نمايد.
Posted in Uncategorized |
5 Comments »
نوامبر 21, 2010
توسط sight
باز هم مدعى مديريت جهان، در مقابل طرح جنجالى هدفمند كردن يارانه ها عقب نشينى كرد. باز هم سهميه بنزين ثابت ماند و باز هم در بر همان پاشنه مىچرخد. پر سر و صدا و به سختى.
اينكه 60 ليتر بنزين مىشود 18000 تومان اختلاف قيمت و اين تاثيري بر فقر كمر شكن موجود ندارد و به صدقه اى ميماند كه تنها به تثبيت فقر منجر مىشود به كنار اما ادعاى توام با ترس آن محمود دروغگو كه خائن است و خائن به قول خودش ترسوست، مسئله ديگرى است.
ترس حاكميت، نشان از قدرت ملت دارد اين مهم را بايد قدر نهاد و از آن كمال استفاده را كرد. خودمان را باور كنيم.
Posted in Uncategorized |
4 Comments »
نوامبر 20, 2010
توسط sight
سایت احمد شاملو، شاعر معاصر ایران هم از هفته گذشته مسدود شده است. آیدا سرکیسیان، همسر آقای شاملو که مدیریت سایت او را برعهده دارد، خبر مسدود شدن سایت احمد شاملو را تایید کرد و گفت که از طریق علاقهمندان این شاعر از مسدود شدن سایت خبر دار شده است.
شاملو خود در باب سخن مىگويد:
و چنين است و بود
که کتاب لغت نيز
به بازجويان سپرده شد
تا هر واژه را که معنايی داشت
به بندکشند
و واژه گان بی آرش را
به شاعران بگذارند.
و واژه ها
به گنه کار و بی گناه
تقسيم شد،
به آزاده و بی معنی
سياسی و بی معنی
نمادين و بی معنی
ناروا و بی معنی.ــ
و شاعران
از بی آرش ترين الفاظ
چندان گناه واژه تراشيدند
که بازجويان به تنگ آمده
شيوه ديگر کردند،
و از آن پس
سخن گفتن
نفس جنايت شد.
Posted in Uncategorized |
Leave a Comment »
نوامبر 19, 2010
توسط sight
آنكه بر در مىكوبد شباهنگام، به كشتن چراغ آمده است. نور را در پستوى خانه نهان بايد كرد.
ساعت چهار بامداد، آنزمان كه هنوز خفشان به نشو و نما مشغولند و بى هراس از تابش آفتاب پر ميزنند، به خانه آرش صادقى ريختند سگان ولايت تا بدون هيچ احضاريهاى، آن جوان را به زندانى بازگردانند كه تازه با قيد وثيقه اى پانصد ميليوني به مرخصى آمده بود.
مادر آرش قلبش را گرو مىگذارد . قلب يك مادر را. مىدانيد معنايش چيست؟
مادر مرد. به همين سادگى.
من كر هستم. من كور هستم. بد تر از آن من خر هستم. خودم را به خريت مىزنم تا اين تلخترين را نفهمم. من نفهميدم. صداى فرياد آرش در ميان كر بودن و كور بودن من گم شد. اصلا صدايي نيامد. پس خبر را تكذيب ميكنم. اين راحتترين راه است.
خبر را اينگونه مي سازم تا وجدان خواب آلوده ام را خسته نكنم:
آرش صادقي، دانشجوى كارشناسي ارشد، به دليل آنكه گفت رايم كجاست بازداشت نشد. اصولا رايي گم نشده بود. آرش در سايه پر مهر مادر و در آزادي كامل به ادامه تحصيل مشغول است و آيندهاي درخشان را براي خود ، خانواده و كشورش به ارمغان خواهد آورد. مادر آرش به فرزند افتخار مىكند و سالم است و سايه اش بر سر خانواده.
خيلي محال است اينگونه باشد اوضاع دور گردون؟
خوب ادامه بازي. چند چند بوديم؟
Posted in Uncategorized |
5 Comments »
نوامبر 18, 2010
توسط sight
من دلم سخت گرفته ست از اين، مهمانخانه مهمان کش روزش تاريک،
که به جان هم نشناخته انداخته است،
چند تن خواب آلود ،
چند تن ناهموار،
چند تن نا هشيار…
نيما يوشيج
Posted in Uncategorized |
2 Comments »